سفارش تبلیغ
صبا ویژن

نوشته های نوشته نشده

قول خدا....

    نظر

کاش اونقدر معرفت داشتیم  بر سر تمام قول هایی که به تو دادیم می ماندیم.... الهم عجل لولیک الفرج....


1. خداییش بعضی از فوانین بازی خدا هم جدی هستن و هم خیلی سخت، سخترش اینه که داور بازی هم خود خداست...

2. بعد از داستان پارسال به خدا گفتم که خدایا من که بهت قول دادم حالا نوبت تویه که ازم مراقبت کنی, خدا هم این رو گرفت ....

3. 5 شنبه شب به اغفال یکی از دوستان قرار بر این شد که دختری را به اصرار همان فرد اغفال کنند ببنم و در صورت خوش امدن روابط رلی شن شیپ برقرار شود اما حالا قسمت اصلیش و نکته انحرافیش : من تو خیابون بودم که با تلفن اغفال شدم اما خب ادرس گرفتم تا به محل مورد نظر برم در طول راه که خداییش از ته دلم راضی نبودم اما مدام به خدا می گفتم که خدایا خودت که شرایط رو می دونی حالا من یه امروز برم یه کل کل بکنم بعد می پی چونمش و به گزینه ها مشابه فکر می کردم تا رسیدم به محل قرار، دیدم که دوستم به همراه دوست ...بوق... اونجاست ازش پرسیدم که کوش اونم گفت که قبل امدن تو من باهاش دعوا کردم و اون هم گذاشت رفت ...

4. من با شنیدن این حرف فک با اسفالت یکی شد که واقعا وقتی خدا بخواد به ادم بگه که چه جوری سر فولش می ایسته... از راه هایی اینار رو می گه که ادم تصورش رو نمی کنه... حالا فهمیدم که درسته من این بازی رو جدی نگرفتم اما انگار یکی هست که در تمام جالات کی این بازی برای جدیه... اینجا خوبیش این بود که خودش داور بود خطا برام نگرفت....

5. تو همیچین موقعیت هایی ادم نمی دونه باید غرور بگیرش یا خجالت...