شکست
وای از اون روز که اخرین شکستمان بیرون ماندن از دایره یاران تو باشد....الهم عجل لولیک الفرج
1. امروز کنکور کاردانی به کارشناسی رو دادم.این بار برای سومین بار بود که شرکت می کردم. و البته اولین سالی بود که به طور کاملا جدی شرکت می کردم. هبچ نخونده بودم. اما باز رفتم شرکت کردم. به خاطر همین هم از بعد از امتحان فقط احساس شکست خوردگی دارم. یه احساس کاملا بازندگی.
2. پارسال شرکت نکردم. یعنی ثبت نام کردم .اما خب شرکت نکردم. به خاطر چند دلیل بود. اول اینکه می خواستم بی خیال درس بشم. چون چندتا از واحدهام مونده بود. از دستشون خسته شده بودم. حالم دیگه از دانشگاه بد می شد. دلیل دیگه ش هم این بود که چون توی درس شکست خورده بودم به کار پناه اورده بودم. کار توی دفتر تبلیغاتی ( بخونید چاپ بنر فلکس) تازه تاسیس یکی از دوستام کار می کردم. با کلی ارزو و ذوق شوق و در کنارش هم همکاری در گروه گیم هم قبول کرده بودم. به خاطر این موارد کنکور ندادم. چون گفتم من که وارد عرصه ی جدیدی شدم. حالا چه چیزه که برم درس بخونم.
3. امسال روزهای اول کار ، دیدم که چقدر باختم که مدرک مهندسی ندارم.و چقدر برده ام که تونستم همین یه ذره مدرک کاردانیم رو هم بگیرم.اما تمام ناراحتیم و احساس شکستم به خاطر این بود که تمام فرصت های خوندن رو برای شرکت در این ازمون از دست دادم. و دوباره خودم رو یکسال عقب انداختم.
4. ادامه مطلب هم حس بهتره شرکت نکردم پارسال برای کنکور رو نوشتم، جهت یاد اوری بخونید.
از واقعیت تا رویا... یا شاید از رویا تا واقعیت...
نوشته شده در سه شنبه نهم تیر 1388 ساعت 14:40 شماره پست: 55
اللهم عجل لولیک الفرج و العافیه و النصر و اجعلنا من خیر انصاره و اعوانه و المستشهدین بین یدیه
چهار روز می خوام بنویسم. اما یا قیر هست و قیف نیست و یا قیف هست و قیر نیست...
1. شرایط این روزهام جوری که من فکر می کنم دارم وارد دورازه ی رویاهام می شم.درست نه ماه پیش انتظار این شرایط رو داشتم...
2. روز پنج شنبه جواد رحمتی بهم زنگ زد و از من دعوت کرد تا در گروه تبلیغاتیش کار کنم.البته اینم یه بخش دیگه از کارهای مورد علاقه امه...
3.مجید شانه چی هم زنگ زد و هم ازم دعوت کرد که ? شنبه توی مراسم عروسییش شرکت کنم... در پشت حرفاش هم نوعی دعوت به همکاری بود.... . دوبار اعتماد به نفسم زد بالای صد...
4. دیشب بلاخره یه دست کت و شلوار خریدم... تا حالا لباس رسمی به صورت کت و شلوار نپوشیده بودم .واین برای اولین باره ... . علتش هم به خاطر سمت شغلیم توی دفتر تبلیغاتیه...
5. قرار شد که برای ساخت دموی بازی من مستقیما با سرمایه گزار قرار داد ببندم...
6. همه ی اینها کار کردن توی شرکت تبلیغاتی و کارگردانی دموها چیزی هستن خیلی بهشون نیاز داشتم برای بخشی از رویا هام . اما...