چی بگم
الهم عجل لولیک الفرج
--------------------------------------------------
1. بعضی وقتها که مامان و بابا من رو صدا می کنند می گم که الام میام. یه دقیقه صبر کنید .بعد که ناراحت می شن یا خودشون اون کار رو انجام می دن شکایت که چرا صبر نکردید. این چکاری بود که کردید.
2. حالا فکر کیند که با حرف خدا هم همچین رفتاری داشته باشم . تازه این وسط از نماز و روزه یه چندتا چیز که تکلیفشون مشخص فاکتور می گیرم. اما خب برای بقیه اش هم به خدا همین رو می گم . چیز جدیدی هم که کشف کردن اینه که الان دارم حرف خدا رو می شنوم اما باز به خدا می گم که خدا یا می شه فعلا به من چیزی نگی ؟! اما خب بازم ازم مراقبت کن و کارم رو راه بنداز ؟!
3. اخر داستان هم که تا سه شنبه چیزی نمونده و دارم برای بزرگ شدن این روز دو دو تا چهار تا می کنم و فکر می کنم که به خدا بگم کدوم یکی رو انجام نمی دم تا مثلا بتونم خدا رو قانع کنم که بزرگی سه شنبه رو برای هفته ی دوم برام کامل کنه. فکرش رو بکنید که از ته دلم می دونم که با خدا لج کردم و به خدا گفتم که فعلا چیزی نگو. اما خب امروز امدم پیشش و بهش می گم که تو خدایی . ولی من بنده ام . پشیمون نیستم ( که می دونم درست نیست) اما باز از خدا می خوام که کمکم کنه.
4. خیلی دو دو تا چهار تا ی بدیه !؟ اما بدتر از اون اینه که خدا ته دل ادم رو هم می بینه ...!
پ.ی : سه شنبه امد. خب همون جور هم می خواستم که خبر خوب رو هم شنیدم. اما خب منتظر بودم که دوتا خبر باشن. حالا قرار که این سه شنبه خبر داده بشه. من منتظر می شم که همین سه شنبه در مورد هر دوتاش بنویسم.