سفارش تبلیغ
صبا ویژن

نوشته های نوشته نشده

................................ ! :(

    نظر

الهم عجل لولیک الفرج...


 

می نویسم از احساساتم. از اینکه وقتی خیلی داغونم می شینم مدام پشت سر هم فیلم نگاه می کنم. انگار که یه سیگاری سیگار پشت سیگار روشن می کنه. خیلی سخته تو این شرایط باشی و بخوای زندگیه عادیت رو بکنی. از اون سختر مقصری پیدا نمی کنی تا باهاش یه دعوا بکنی بعد اون وقت یا تو یه دل سیر می زنیش یا یه دل سیرتر ازش کتک می خوری. رسیدم به جایی که الان نمی دونم باید با خودم چند چند باشم. جایی که داره اتفاقات مثل یه شوک رو سرم خراب می شه. دقیقا اونجایی که فکر می کنی به تمام کاشکی هات، به تمام چیزایی که می تونست یه جوره دگه باشه یا در تمام دو راهی ها اونی که انتخاب می کردی درست باشه. تو شرایط الانم حتی معنی فداکاری رو هم درست نمی تونم بفهمم. حتی احساست کسی که بهشتم یه فضای چند وجب در چند وجب بود. 

حتی نمی دونم که از دشمن فرضی خوردم یا از دشمن راستی و از اون بدتر تو گیجه این هستم این گوسفنده چرا لباس براش کوچیک بود و مجبور شده بوده یکم از لباس گرگه قرض بگیره. 

حسم شده ادم تو گوشی خورده ای که هم در خورده هم دیوار ولی الان گرمه و نمی فهمه از کجا خورده... . دویدم دنبال اون کسی که من نبودم. خسته شدم جنگیدن بخاطر چیزی که من اون نمی شم. شاید خیلی منطق و احترام و مهربانی بود ولی همه ی اینا باعث نمی شد که از من بودنم دست بکشم. باعث نمی شد غرورم رو زیر پا بزرام برای چیزی که می خواست انسانیت رو از من بگیره. من عشقم رو هدیه دادم و سنگ تحویل گرفتم. من ساده دوست داشتم. ولی افسوس که گوشت پر شده بود از احساس های ادمی که هرگز طعم ساده ی عشق رو نچشیده بود. ولی افسوس که بهت حسودی کرد و نزاشت تو در نسیم این سادگی همراه من بشی.

شاید این در کنار هم بودن ادامه پیدا کنه ولی دیگه هیچ چیزی طعم خالص اولش رو نداره. و شاید سالها بازگشت این طعم طول بکشه... تو طعم ساده دوست داشتن رو از من گرفتی تو قداست زن رو از من گرفتی و دیگر زنها برایم قدیس نیستند... اگرچه در این بازی تو شروع کننده نبودی ولی قطعا تموم کننده ی خوبی بودی... و من چقدر ساده لوحانه اعتماد کردم به زنهایی با رنگهای تو خالی.

من اگر چه بی عرضه و بی سوادم و جنس بجنل می خرم،  ولی این توانایی رو دارم که ساده دوست بدارم ساده احترام بزارم و ساده باورشان کنم. و از همه ی اینها ساده تر سرم کلاه گشادی برود. من توانایی سرکوفت زدن ندارم.

و در پایان یه ضرب المثلی برای متولدین فروردین هست که می گه از اینها بترسید که زیرا اینها هیچ وقت گریه نمی کنن و هیچ وقت دعوا نمی کنن ولی از یه جایی به بعد همه چیز رو تموم می کنن و ول می کنن می رن، من الان تو اون نقطه همستم ول کردن و رفتن...