سفارش تبلیغ
صبا ویژن

نوشته های نوشته نشده

جای خالی برادر...!

    نظر

الهم عجل لولیک الفرج...


1. اینجور مواقع معمولا تو زندیگی خیلی حسرت نداشتن یه برادر بزرگتر رو می خورم. الان تو یکی از حساس ترین مواقع زندگیم گیر کردم و واقعا نمی تونم تصمیم بگیرم. چند مدل موقعیت کاری برام به وجود امده و خب طبیعتا ترس هم دنبالش داره. اگه ترس داره به خاطر تجربه های گذشته ام هست که همین چند سال پیش خودم رو به خاطرش جلو انداختم و هیچی گیرم نیامد. اما خب اگه الان هم باعث شده که موقعیت ها به وجود بیان هم به دلیل تجربه تو زمینه های کاری بوده هم به این دلیله که اطرافیان نسبتا نزدیکم هستن.

2. به خاطر همین مسائل بالا خیلی دلم می خواست الان یه برادر بزرگتر می داشتم که وقتی این حالت ها رو براش تعریف می کردم بهم بگه برو نترس من پشتت هستم یا بگه من رو نگه من هم همین راه رو رفتم اما جواب نگرفتم همین راهی که دوست داری رو ادامه بده. اینکه بشه اصلا راجع این موقعیت ها با خیال راحت باهاش حرف بزنی چون می دونی اگه به مامان بابا بگی اونها حرص می خورن اونها نمی زار که درست تصمیم بگیری اونها دیگه به فکر ریسک کردن نمی افتن.

3. من معمولا از ریسک کردن نمی ترسم همین طور از بیکار شدن و اما اینبار شاید دارم برای اولین بار از شکست خوردن می ترسم. چون با همه ی مشکلات زیاد الانم اما این وسط یه سری چیزای خوبی دارم که یه مقداری براشون زحمت کشیدم یه سری حرفا شنیدم یه سری جنگ کردم از صداقتم دفاع کردم. اما خب نصف این ترسم به خاطر سنم هم هست. که فکر می کنم سنم بالا رفته.

4. همین الان یه راهی این وسط به ذهنم رسید که الان نگاه می کنم مثلا منطقی میاد اما خب باز یه احساسی برام به وجود امده که فکر می کنه نامردی می شه به مجموعه ی الانم. به مجموعه ای که من الان رسیدم اما سرعت این مجموعه کمه یه حرفی همیشه توی مجموعه الانم هست که باید صبر ایوب داشته باشی یا اینکه این قدر اختلاف سنی بین همکارا وجود داره که هیچ همکاری اون یکی رو درک نمی کنه. یه سری همکار که کلا تو فاز قدیم هستن و سخت تکنولوژی رو قبول می کنن یه سری دیگه هنوز انگار باورشون نشده که کارمند هستن و تو حال و هوای خاله بازی هستن. یه سری هم که مدام دنبال زیر اب زنی هستن. البته شاید تو خیلی از مجموعه های دیگه هم باشه . اما خب وقتی دارم می بینم که سرعت روزهای اولی که برای من هیچ وقتی نمی زاشت من رو با همه کمبود وزنیم 10 کیلو لاغر کرد حالا از بیکاری دارم اضافه ورزن می گیرم، اینها رو مخم راه میره.

5.اما خیلی دلم می خواد از همه چیز الانم دست برادرم و یه شروع متفاوت داشته باشم. یا حد اقل با وقتی که قرار رنگ و لعاب پیشنهاد شده بود به هم یه رنگ و لعاب درست و حسابی بگیره اما هزارتا پیامد رو باید بشنوم و پاش به ایستم و باهاشون مبارزه کنم. اینکه اخلاق بدی داری سر یه کار بند نمی شی اینکه یه کاری که دلت رو زد سریع ازش خسته می شی و می خوای که همه چیز رو ول کنی. اینکه باز همه فکر می کنن بی عرضه هستی اینکه دوباره این شخصیت مجازی ایی که تو دنیای واقعی برای خودم بعد دو سال ساختم خراب می شه یا شاید هم از دست می دم و باز باید برای خودم یه شخصیت مجازی بسازم. اما می تونم که برای رفتن به بهشت اول باید مرد ولی چه کنم که با این ترس از مردن کنار نمی تونم بیام.

6. آخ آخ اگه یه برادر بود شاید هیچ چیز نبود اما همین که بود خیلی بود. این رو وقتی می فهمید که تک فرزند باشید چه دختر چه پسر چون دیگه برای کارت نباید به یه دنیا جواب بگو باشی یا برای هرکاریت با یه فامیل بجنگی چون این جوری دوست داشتی یا داری چون همون برادر یا خواهر جای خالی تو رو پر می کنه همه جوره با اخلاق بد یا با اخلاق خب شر باشه یا خیر همه جوره تو رو از زیر ذره بین در میاره. آخ آخ برادر کجایی ....

*. معاف شدن از سربازی به برادر نداشتن اصلا نمی ارزه...

 

 

 

**. دوستان عزیز مجله ی پارسی نامه من مطلبی رو از کسی کپی نمی کنم. فقط اینجا یاد داشتایی که رو دوست دارم رو می نویسم. خب بعضیهاش هم از وبلاگ دیگه ام که نوشته ام بر می دارم. نه اینکه مطلبی رو کپی کنم.